کد مطلب:77628 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:113

خطبه 144-فضیلت خاندان پیامبر











و من خطبه له علیه السلام

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است:

«بعث الله رسله بما خصهم به من وحیه و جعلهم حجه له علی خلقه، لئلا تجب الحجه لهم بترك الاعذار الیهم. فدعاهم بلسان الصدق الی سبیل الحق.»

یعنی برانگیخت رسولان خود را به آن چیزی كه تخصیص داده بود ایشان را به آن چیز از وحی خود و گردانید ایشان را حجت بر خلق خود، تا اینكه لازم نگردد حجت از برای ایشان بر او. و این عدم لزوم حجت به سبب وانگذاشتن اقامه ی عذر است از برای ایشان، یعنی عذری از برای ایشان وانگذاشت كه توانند گفت كه ما جاهل بودیم از تكالیف تو تا اینكه حجت ایشان ثابت شود بر او در اطاعت نكردن ایشان، پس خواندند هر یك آن رسولان ایشان را به سخنان راست به سوی راه حق.

«الا ان الله قد كشف الخلق كشفه، لا انه جهل ما اخفوه من مصون اسرارهم و مكنون ضمائرهم، (و لكن لیبلوهم ایهم احسن عملا)[1] یكون الثواب جزاء و العقاب بواء.»

یعنی آگاه باش كه به تحقیق كه خدا ظاهر و آشكار كرد احوال خلق را آشكار كردنی، از ارسال رسل، نه از جهت اینكه ندانسته آنچه را كه پنهان داشتند او را از حالات محفوظه ی پنهان در جبلت ایشان از طاعت و معصیت و مكنونات خواطر ایشان، بحسب خلقت از اعتقادات حقه و باطله، بلكه از جهت امتحان كردن ایشان كه كدام از ایشان بهترند از روی عمل و عبادت و اطاعت. یعنی با وصف علم به احوال ایشان در اصل خلقت كه كدام فاسق است، فرستادن رسل و تكلیف كردن خلق در ظاهر، مثل حال مولایی است كه بنده ی خود را مامور به امری كند از جهت امتحان كردن او كه آیا مطیع

[صفحه 638]

است یا عاصی و اگر چه این معامله ی خدا با بندگانش در ظاهر شبیه است با معامله ی مولای آزمایش كننده بنده ی خود را، لكن چون خدا عالم است بر آشكار و نهان بندگان و افعال ایشان، پس آزمایش بر او روا نباشد، زیرا كه آزمایش فرع جهل و ندانستن است و با علم و دانش، آزمایش معنی نخواهد داشت، بلكه چون ارسال رسل و تكلیف مكلفین از شرایط و اسباب رسیدن مومن است به حقیقت ایمانش و رسیدن كافر است به كمال كفرش و سعید به سعادتش و شقی به شقاوتش و عادل به عدالتش و فاسق به فسقش و بالجمله به رسیدن آنچه در طینت هر كه هست و خدا علم به اسباب و شرایط آنها داشت، خلق كرد جمیع اسباب مسببات را و آماده گردانید جمیع شرایط را، تا هر یك به كمال خود رسیده باشند، مثل خلق كردن سایر اسباب و ادوات طاعت و معصیت و ایمان و كفر، حتی علم و قدرت و اراده در ایشان، پس شبیه گشت به امتحان. و ایجاد اسباب و شرایط منافی با ترتب ثواب و عقاب بر افعال و اعمال ایشان نباشد، زیرا كه ثواب و عقاب نیز نیست مگر از قبیل ترتب مسببات بر اسباب و تحصیل ثمره از شجره و لزوم لوازم به ملزومات، بدون لزوم ایجاب و اضطرار بر خدا و بدون اجبار و اكراه بر بندگان، بلكه وقوع حقایق است كما كان در بقعه ی امكان، پس می باشد ثواب جزای عمل و عقاب مكافی و مساوی با كردار بدون جبری و اجباری.

«این الذین زعموا انهم الراسخون فی العلم دوننا، كذبا و بغیا علینا؟ ان رفعنا الله و وضعهم و اعطانا و حرمهم و ادخلنا و اخرجهم. بنا یستعطی الهدی و یستجلی العمی. ان الائمه من قریش، غرسوا فی هذا البطن من هاشم، لا تصلح علی سواهم و لا تصلح الولاه من غیرهم.»

یعنی كجا باشند آن كسانی كه گمان بردند كه ایشان راسخ و ثابت در علم می باشند بدون ما، از روی دروغ گفتن و از جهت ظلم كردن بر ما؟ به سبب برداشتن خدا ما را به رتبه ی امامت و خلافت و انداختن ایشان از آن و عطا كردن به ما كمالات علمیه و عملیه، به تقریب پاكی طینت ما و محروم كردن ایشان به سبب خبث طینت ایشان و داخل گردانیدن ما را به رحمت خود به تقریب عبادت و اطاعت ما و بیرون كردن ایشان از رحمت به تقریب معصیت و نافرمانی ایشان. به سبب ما و به راهنمایی ما عطا كرده شده

[صفحه 639]

است هدایت به مهتدین و رفع كرده و برده شد كوری از مستبصرین. به تحقیق كه ائمه و پیشوای خلق و اوصیای رسول ثابت است كه از قبیله ی قریش باشند و روئیده شده باشند در این سلسله از هاشم و صلاحیت ندارد امامت بر سوای بنی هاشم و صلاحیت ندارد بودن ولات و خلفای پیغمبر صلی الله علیه و آله غیر از بنی هاشم.

و این كلام صریح است بر اینكه امامت و خلافت منحصر است بر بنی هاشم. و غیر بنی هاشم صلاحیت امامت ندارد. و شارح ابن ابی الحدید كه از اعاظم علمای عامه است در این مقام گفته كه صحیح است كه علی علیه السلام قایل این كلمات است و من قائلم به آنچه او گفته است، از جهت اینكه ثابت است در نزد من كه نبی صلی الله علیه و آله گفته است كه به تحقیق علی علیه السلام با حق است و به تحقیق كه حق می گردد با او در هر جایی كه او می گردد. حقیر می گوید كه بعد از این اقرار و انصاف متمسك شدن او به تاویل نفی كلمات، نه نفی صحت در ترویج مذهب عامه، نیست مگر تقویت مذهب حق اثنی عشری و تزییف و تفضیح مذهب خلاف.

منها

یعنی بعضی از آن خطبه است:

«آثروا عاجلا و اخروا آجلا و تركوا صافیا و شربوا آجنا. كانی انظر الی فاسقهم و قد صحب المنكر فالفه و بسی ء به و وافقه، حتی شابت علیه مفارقه و صبغت به خلائقه. ثم اقبل مزیدا كالتیار لا یبالی ما غرق، او كوقع النار فی الهشیم لا یحفل ما حرق.»

یعنی اختیار كردند منفعت[2] حال دنیا را و ترك كردند ثواب آینده ی آخرت را و واگذاشتند شراب صاف لذت آخرت را و آشامیدند آب گندیده ی متعفن محبت دنیا را، گویا كه من نگاه می كنم به سوی سلطان فاسق ایشان و حال آنكه مصاحب و ملازم محرمات خدا است، پس الفت گرفته است با حرام و خو كرده است به حرام و موافقت

[صفحه 640]

كرده است با حرام، تا اینكه سفید شده بر حرام موی سر او و رنگ شده به حرام و ملكه گردیده به حرام خلقهای او، پس رو آورده به سوی شما از روی غضب[3]، در حالتی كه كف برآورده باشد از شدت غضب مثل دریای موج زننده، باكی ندارد چیزی را كه غرق كند. و مثل درافتادن آتش به گیاه خشك كه باك ندارد چیزی را كه می سوزد.

«این العقول المستصحبه بمصابیح الهدی و الابصار اللامحه الی منار التقوی؟ این القلوب التی وهبت لله و عوقدت علی طاعه الله! ازدحموا علی الحطام و تشاحوا علی الحرام و رفع لهم علم الجنه و النار فصرفوا عن الجنه وجوههم و اقبلوا الی النار باعمالهم، دعاهم ربهم فنفروا و ولوا و دعاهم الشیطان فاستجابوا و اقبلوا.»

یعنی كجا باشند عقلهای روشن شده به چراغهای هدایت حق و چشمهای نگاه كننده به سوی علامت پرهیزكاری؟ كجا باشند دلهای آنچنانی كه بخشیده شده اند مر خدا را، یعنی مملوك شده است رضای آنها مر رضای خدا را و بسته شده است عزم آنها بر اطاعت خدا. جمع شده اند با یكدیگر آن قوم گمراه بر زر و زیور دنیا و نزاع می كنند با یكدیگر بر اموال حرام و بلند كرده شده از برای ایشان بیرقهای بهشت و دوزخ، پس برگرداندند از بهشت روهای دل خود را و رو آوردند به سوی دوزخ به كردار ناشایست خود. خوانده است ایشان را پروردگار ایشان پس می رمند و رو می گردانند از او و خوانده است ایشان را شیطان پس اجابت می كنند و رو می آورند به سوی او.

[صفحه 641]


صفحه 638، 639، 640، 641.








    1. مفاد آیه ی 2 سوره ی ملك: (الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوكم ایكم احسن عملا و هو العزیز الغفور).
    2. چ: اختیار كردند مردمان منفعت.
    3. چ: پس رو آورده باشد به سوی ایشان از روی غضب.